*وطن اوغلی *
*به وبلاگ وطن اوغلی خوش آمدید*
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان *به وبلاگ وطن اوغلی خوش آمدید* و آدرس vatanoghlie.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





یلدا و مراسمی که در نخستین شب زمستان و بلندترین شب سال برگزار می شود مربوط می شود به ایزد مهر. سابقه ی شب یلدا یا چنان که امروزه اصطلاحا نامی است شب چله چندین هزار سال در ایران سابقه داشته و نخستین شب زمستان بوده که مصادف با زایش خورشید یا جشن زادروز مهر، خورشید شکست نا پذیر است . نیاکان ما روشنی ، روز،تابش خورشید و اعتدال هوا را مظاهر نیک و ایزدی و تاریکی ، شب وسرما را نیز اعمال اهریمنی می پنداشتند. آنان مشاهده می کردند که برخی فصول روز ها بسیار بلند می شود و به همان نسبت بلندی ا زروشنی ونور خورشید استفاده می کردند در حالی که برخی اوقات روز ها را کوتاه می دیدند.کم کم ابن اعتقاد بر ایشان پیدا شد که نور و روشنی و ظلمت و تاریکی مرتب در نبرد و کشمکش هستند گاه خورشید و فروغ چیره شده و ساعات بیش تری در پرتو خود مردم را نیرومند نگاه می دارد و گاه مقهور تاریکی واقع شده و ساعات کم تری در آسمان خواهد بود. گذشتگان ما دریافتند که کوتاه ترین روزها آخرین روزپاییز یعنی روز سی ام آذر و بلندترین شب شب اول زمستان یعنی نخستین شب دی ماه است.اما از آغاز دی روزها به تدریج بلندتر و شب ها کوتاه تر می شود خورشید هر روز بیش تر در آسمان می ماند و نور و گرمی نثار می سازد به همین جهت آن شب را یلدا نامیدند یعنی زایش خوشید شکست ناپذیر .این شب را آغاز سال قرار داده بودند درست برابر با انقلاب زمستانی و آغاز زمستان . در برهان قاطع در رابطه با واژه ی یلدا چنین آمده : یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب هاست در تمام سال و در آن شب یا نزدیک به آن شب آفتاب به برج جدی تحویل می کند و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک می باشد و برخی گفته اند شب یلدا یازدهم جدی است. یلدا تشکیل شده از چله ی بزرگ و چله ی کوچک.چله ی بزرگ از آغاز دی ماه است تا دهم بهمن که چهل روز تمام ادامه می یابد. چله ی کوچک از دهم بهمن ماه است تا بیستم اسپند و از آن جهت چله ی کوچک گویند که از شدت سرما کاسته می شود. یلدا برابر است با شب نخست جدی و شب هفتم دی ماه جلالی و شب بیست ویکم دسامبر. شب یلدا،چون طولانی ترین شب سال است ،نزد ایرانیان نحس شمرده می شود.جهت رفع این نحوست،آتش می افروختند،گرد هم جمع می شدند،خوان ویژه می گستردند و هرآنچه میوه ی تازه ی فصل ومیوه های خشک داشتند،در سفره می نهادند.این سفره جنبه ی دینی داشت و مقدس بود.از ایزد خورشید و روشنایی، برکت می طلبیدند تا زمستان را به خوبی و خوشی به سر آورند. میوه های تازه و خشک و چیزهای دیگر در سفره،تمثیلی از آن بود که بهار و تابستانی پربرکت در پیش داشته باشند. تمام شب را با بیدار ماندن و روشن کردن آتش در کنار یکدیگر می گذراندند تا به خورشید یاری دهند که دوباره متولد شود و اهریمن فرصت دژخویی و تباهی نیابد. ولی آغاز دی ماه جشن بزرگ دیگری نیز بود .در ایران باستان بر هر روز نامی گذاشته بودند که برخی از این نام ها با نام ماه های سال مشابه بودند.هرگاه این روز ها در ماه هم نام خود قرار می گرفتند به مناسبت تقارن نام روز و ماه جشن به نام آن روز می گرفتند. دَذْوَ در اوستا به معنی آفریدگار وخداوند ودَدْوَ در پهلوی نیز شکل تغییر یافته ی همین واژه است.ماه دی(ددوی پهلوی)نیز نخستین روزش به نام اورمزد(آفریدگار)نامزد است که در روزگار گذشته این روز را خورروز یعنی روز خورشید نیز می گفتندو بعدا به خرم روز موسوم گشت که جشنی از جشن های ایران باستان بود.این ها همه دلالت بر تقدس و بزرگی این روز دارد که روز زادروز خورشیدشکست ناپذیر است. ابوریحان در آثارالباقیه می گوید: دی ماه و آن را خور ماه نیز می گویند.نخستین روز آن خرم روز (=خُرَه روز) است واین روز و این ماه هر دو به نام خدای بزرگ است… این روز نزد ایرانیان به ویژه مهرآیین ها بسی گرامی بود وبزرگ ترین جشن یعنی جشن تولد مهریاخورشید به شمار می رفت که آغاز سال محسوب می شد. خورشید ،مهر یا میترا، همان مسیح و نجات بخش جهان از تسلط اهریمن و ادبار وی بود.هنگامی که آیین مهر از ایران در جهان متمدن کهن منتشر شد، در روم و بسیاری از کشورهای اروپایی ۲۱ دسامبر را که برابربا شب آغاز دی ماه بود به عنوان روز تولد مهر جشن می گرفتند.اما در سده ی چهارم میلادی بر اثر اشتباهاتی که در کبیسه روی داد ، تولد مهر نجات بخش یا مسیحای منجی ۲۵ دسامبر واقع شد و از آن پس تثبیت شد.تا آن زمان تولد عیسای مسیح درششم ژانویه جشن گرفته می شد.اما دین اغلب رومیان و اغلب کشورهای اروپا،آیین مهر و میترا بود.به همین دلیل این جشن زادروز به ۲۵ دسامبر بازگشت. درباره ی یلدا می توان گفت که یک واژه ی سریانی (بین النهرینی=تلفیقی از عربی،پارسی و ترکی) است به معنی زایش.رومی ها خود واژه ی ناتالیس Natalisرا به معنی زایش و تولد داشتند.مسیحیان سریانی واژه ی یلدا را با خود به ایران آوردندواز آن زمان زمان تا کنون در ایران ماندگار شده است.البته فقط تولد میترا و هنگام زمانی آن نبود که در مسیحیت وارد شد،بلکه در واقع امروزه همه ی مسیحیان جهان،که شب تولد مسیح را جشن می گیرند وتا بامداد بلندترین شب سال را بیدار مانده و با خوردن و نوشیدن به شادی می گذراندند،همان تولد میترا،مسیحای نجات بخش ، سوشیانت را جشن می گیرند و اغلب مراسم و مناسک وآدابشان مقتبس از آیین مهر است.
برچسب‌ها:
[ یک شنبه 22 آذر 1394برچسب:, ] [ 20:13 ] [ مهدی ]
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست چه سر وقت مرا هم به سر وعده کشید به کف و ماسه که نایاب ترین مرجان ها تپش تبزده نبض مرا می فهمید آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید که خود را به دل من بخشید ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید من که حتی پی پژواک خودم می گردم آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید محمدعلی بهمنی
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 5 آذر 1394برچسب:, ] [ 17:12 ] [ مهدی ]
ببر گون منیله یار آراسیندا گیله دوشدی@ اولمازدی گلایه آرادا ایش بئله دوشدی @ تاب ائتمزیدیم آیریلیغا بیرجه دقیقه@ گوندن گونه،آیدان آیا،ایلدن ایله دوشدی@ تک قویما منی گل گینه هردن منی یوخلا@ بیردن گورسن تاپدی اولوم فاصله دوشدی@
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 27 آذر 1393برچسب:, ] [ 15:45 ] [ مهدی ]
گر چه عشق اهلی ایچر باده می جان سالیغینا ایچرم جام شرابی یارادان سالیغینا ایچرم سل ده سارا داغدا چوبان سالیغینا ایچرم مین گول ایچینده بیر تیکان سالیغینا جوانی آیریلیق آخرده قوجالدار بیلیرم ایچرم بیر قوجا شکلنده جوان سالیغینا
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 16:13 ] [ مهدی ]
گوزلیم سالما گوزونن منی بیگانه کیمین سویرم من سنی بیر عاشق دیوانه کیمین نه اولار شمع اولاسان عالمه سن نور سالاسان منده هرگون دولانام باشیوه پروانه کیمین
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 16:10 ] [ مهدی ]
قوجالمیشام جوانلیغا آغلارام گئچیب گئدن نادانلیغا آغلارام گدنمیرم دوستلاریما باش چکم قدیم اولان قوناخلیغا آغلارام چراغینان گونوز گزیب تاپمادیم تاپیلمیان انسانلیغا آغلارام چوبانلیغی هئچ شاهلیغا وئرمرم دوستدان دوشن اوزاخلیغا آغلارام
برچسب‌ها:
[ دو شنبه 20 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:37 ] [ مهدی ]

 روزتان نوروز، نوروزتان پیروز،

پسوردتان مرموز ، اینباکستان پرسوز،

ماشینتان لکسوز ، لکسوزتان کم سوز،

ناهارتان قارپوز ، سیگارتان برموز ،

بدخواهتان پفیوز ، غمهایتان ریفیوز ،

اوقاتتان محضوض ،

 

 سال نو،سال1393مبارک


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 3 فروردين 1393برچسب:, ] [ 19:56 ] [ مهدی ]

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, ] [ 19:37 ] [ مهدی ]

 


برچسب‌ها:
[ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:, ] [ 18:52 ] [ مهدی ]


برچسب‌ها:
[ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:, ] [ 18:40 ] [ مهدی ]

عزیزم بیادر کوچه های تنگ و غریب،

برای هر غریبی سایه باشیم.

اگر صدبار قلبی را شکستیم،

بیا یکبار با احساس باشیم.


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:, ] [ 17:31 ] [ مهدی ]

نام تبریز به عنوان شهر اولین‌ها، شهر بدون گدا،فیروزه جهان اسلام، باغ شهر قدیم ایران ، دارنده بزرگترین بازار مسقف جهان، امن‌ترین شهر ایران، سالم‌ترین شهر ایران، زیباترین شهر ایران، توسعه‌یافته‌ترین شهر ایران، مهد سرمایه‌گذاری ایران، دومین شهر مسافرپذیر ایران، دومین شهر صنعتی ایران، دومین شهر دانشگاهی ایران، دومین شهر بلندمرتبه‌ساز ایران، قطب خودروسازی و قطعه‌سازی و تولید موتور دیزل خاورمیانه، قطب شکلات سازی ایران، قطب فرش ایران و قطب کیف و کفش و چرم ایران مطرح است ،دومین شهر استادیومی ورزشی

                                                            T@BRIZIM         

                                      


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 22 دی 1392برچسب:, ] [ 12:40 ] [ مهدی ]

 در گلستانی به هنگام خزان                   رهگذر بود یکی تازه جوان

قامتش زیبا چهره اش موزون                صورتش غمزده ازسوز درون

دیدگان دوخته بر جنگل و کوه                  دلش افسرده زرنج و اندوه 
 
درد دل با چمن آغاز نمود               این چنین لب به سخن باز نمود

گفت آن دلبر بی مهر و وفا                  دوش می گفت به جمع رفقا

در فلان جشن به دامان چمن             هر که خواهد که برقصد بامن

از برایم شده گر در دل سنگ               کند آماده گل سرخ و قشنگ

چه کنم در دل این دشت و دمن              گلسرخی نبود وای به من

در همانجا بر سر شاخه ی بید             بلبلی حرف جوان را بشنید 

دید بیچاره گرفتاره غم است             دلش افسرده زرنج عالم است

گفت باید دل او شاد کنم                         دلش از بند غم آزاد کنم

رفت تا بادیه ها پیماید                       گل سرخی به کف آرد شاید 

جستجو کرد فراوان چه سود            گل سرخی که در آن فصل نبود

هیچ گل بر همه گلزار ندید              جز یکی گلشن وگلبر گ سفید

 گفت ای مونس جان یار قشنگ        گلسرخی زتو خواهم خونرنگ

هر چه خواهی بکنم تسلیمت                بهترین نغمه کنم تقدیمت

گفت ای را حت جان ای بلبل            آنچنانی که تو می خواهی گل

قیمتش سخت گران خواهد بود         راستش قیمت جان خواهد بود

بلبلک آمده بود این همه راه                    بود کز محنت عاشق آگاه

گفت بر خیر که جان خواهم داد         شرف عشق نشان خواهم داد

بلبلک سینه خود کرد سپر               رفت سر مست در آغوش خطر

خار آن گل همه تیز و خونریز                       رفت در دل بلبل خار تیز

سینه را داد بر آن خار فشار                  خون دل کرد برآن شاخه نثار

برگ گل سرخ، از خون دلش                    مهر بود آری، در آب و گلش

تا سحر بلبل بی رنگ و نوا                         دگر از درد نمی کرد صدا

دل و خون،سینه و دل چاک زده             بال و پر خیس و خاشاک زده

گل به کف در گل و خون غلط زنان        سوی مهراب جوان گشت روان

عاشق زار در اندیشه ی زار                         بود تا صبح همانجا بیدار

بلبل افتاد به پایش جان داد                 گل بر آن سوخته ی حیران داد

هر که می دید خیالش گل بود                       پاره های جگر بلبل بود

سوخت بسیار دلش از غم او              ساعتی داشت به جان ماتم او

بوسه ای داد و، وداعی به نگاه                    گل برداشت و افتاد به راه

دلش آشفته بدان بیم و امید                        رفت تا بر در دلدار رسید

بنمودش چو گل خوشبو را                              دخترک کرد برانداز اورا 

قد و بالای جوان را نگریست          گفت افسوس که پُزت عالی نیست

گر چه دم میزنی از مهر و وفا               جامه ات نیست ولی در خور ما

پشت و پا بر دل آن غمزده زد               خنده ها بر عاشق ماتم زده زد

طعنه ها بود به هر لبخندش                           کرد پرپر گلُ او افکندش

آه از عاشقی بخت سیاه                             آه از دست پری رویان آه 

                

                                      *لطفا بخوانید*

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 17 دی 1392برچسب:, ] [ 11:56 ] [ مهدی ]

قدم می زد درون رویاهایش ، دردو دل می کرد با آرزوهایش ، صحبت می کرد با همزبانش. ساده بود و بی ریا ، خسته از یک فریاد بی صدا!
دوست داشت در یک جا گم شود، جایی که درآن مهر و محبت حس شود.
لابه لای دفتر خاطره هاش ، خاطره ای بود که نمی خواست پرپر شود ، سوخته شود ، واز بین رود . خاطره اش راز بود که نمی خواست فاش شود ، یا از آن دفتر سیاه پاک شود. هم صدایی نداشت تا بگوید فریادش را! بگوید راز دلش را!
همزبانش تنهایی بود ، در نگاهش بارانی بود ، در دلش چه غوغایی بود.
بی بهار به سر می کرد ، با زمستان سفر می کرد. شبها دلهره داشت روزها قهقه داشت. در دلش راز و نیاز بر لبان نسخه ای بود. نسخه ای که نامش غصه بود.
غم با او همسفر شد آرزوهایش همه دربه در شد. عشق را سراسیمه در قلب گرفت.
با عشق همسفر بود ، بی عشق مثل جاده پر خطر بود.
روزها باعشق هم سخن بود ،شبها در آغوش عشق گرم گرم بود.
مدتی گذشت…
در دلش رازی پنهان بود،راز گل و آتش بود. رازش را می خواست فاش کند ، آرزوهایش را سحرخیز کند. یک سخن بر زبان آورد ، هر دو آرزویش بر باد آورد.
در نگاه عشقش بارانی شد، قلبش از عشق خالی شد.
عشقش با کس دیگر همسفر شد ، چون عشق تنهایی سرد سرد شد.
می خواست با عشقها زندگی کند ، می خواست دو رنگ باشد و تحسینش کند.
اما سرنوشت اینچنین نخواست هر دوعشق را از او می خواست ، بعد از آن هیچ کس با او هم سخن نشد ، هیچ عشقی با او همدل و هم صحبت نشد! 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 17 دی 1392برچسب:, ] [ 11:52 ] [ مهدی ]

شب بود ، شبی که تصویری سیاهتر از گذشته ها داشت…
شبی که مهتابش در پشت ابرهای سیاه به خواب رفته بود.
شبی که گهگاهی ستاره های نادری در آسمان سیاه و ابری می درخشیدند .
ستاره هایی که نوری نداشتند…
شب سوت و کور شده بود ، بدون مهتاب ، بدون ستاره!
ابرها به آرامی از کنار ماه می گذشتند…وقتی ابرهای سیاه بر روی ماه می نشستند احساس تنهایی و سیاهی در من بیشتر می شد…
شب نمی گذشت ، بی پایان بود…کاش هر چه زودتر این شب بی پایان ، پایان داشت. سکوتی سرد در تنهایی و درد در قلب آسمان دلم احساس می شد…
سیاهی شب…تنهایی مرد همیشه تنها !
ستاره ها درد مرا نمی فهمند ، مهتاب خاموش مانده است، چون ابرهای سیاه روی آن را پوشانده اند…
تنها امیدم به مهتاب بود اما…
حالا به چه کسی بگویم درد دلم را در این شب غریبه!…
ستاره ها هر کدام در آسمان برای یک دل هستندو برای هزار چشم چشمک می زنند …
من دلم می خواهد درد دلم را برای کسی بگویم که یک دل و یکرنگ باشد اما!..
پس همان بهتر که درد دلم درونم بماند و تبدیل به بغض شود و در آخر سر بغضم تبدیل به همان گریه شبانه شود…همان بهتر… 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, ] [ 17:38 ] [ مهدی ]

خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایم هدیه کرده ای؟
این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟
این چه ماهی است که در روزها هم در آسمان است و نور میدهد؟
این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است؟
این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟
این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است؟
خدایا این چه عشقی است که جانم دیوانه او شده؟
چقدر مهربان است مهر و محبت در وجود اوست.
هدیه خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است.
خدا برایم این مسافر را از بهشت فرستاده تا برای همیشه این مسافردر قلبم بماند.او بهشت را دیده و می داند چقدر زیباست!
خدایا این مسافر کیست که اینقدر قلبش از محبت می تپد و او کیست که اینقدر از چشمانش مروارید می ریزد ، از دستانش گرما احساس می شود ، و از نگاهش عشق خوانده میشود؟
او کیست که آمده در قلبم و غوغا به پا کرده و مرا دیوانه خودش کرده؟
او از سرزمین رویایی آمده سرزمینی که همه آرزوی دیدن آن را دارند.
او از بهشت آمده با کوله باری از امید و آرزو آمده.
با ابرها همسفر بوده ابرهایی که رنگین کمان ریلهای آن بودند.
من افتخار میکنم عاشق فرشته و مسافری از بهشت خداوند شده ام! 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, ] [ 17:33 ] [ مهدی ]

اگر می خواهی عاشق شوی قلب را آماده حرفهای صادقانه کن…
اگر می خواهی عاشق شوی با اراده کامل به عشقت بگو که دوستش داری…
اگر می خواهی این عشقت برای همیشه پایدار بماند دروغ و نیرنگی را از صحنه عاشقی ات پاک کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی احساسات را از وجودت دور نگه دار و سعی کن از ته دلت عاشق شوی…
اگر می خواهی عاشق شوی بیا و تا آخر راه عاشق باش…
با صداقت با یکرنگی با یکدلی…
بیا و برای رسیدن به عشقت با سرنوشت مبارزه کن با سختی ها مقابله کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی درد و دلهایت را صادقانه به عشقت بگو…
به ظاهر نگو که دوستش داری از تمام وجودت بگو که دوستش داری… نیازی به فریاد نیست از ته دلت بگو عاشقی…
اگر می خواهی عشقت پاک و مقدس بماند بی ریا عاشق شو…
نیازی به ابراز احساسات با کلمه های احساسی نیست…
تنها باید نسبت به عشقت و دوست داشتنت پایدار باشی تا بتوانی به آنچه که می خواهی برسی…
تنها از ته دل عاشق باش…!!! 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, ] [ 15:39 ] [ مهدی ]

من و گل رز قرمزي که توي حصار شيشه اي محبوس شده بود . روبروي هم . با يک خروار دليل براي شاديهاي مشترک و يک کمي غصه براي همدردي . گل رز قشنگم تو منو ياد کسي که تورو بمن هديه کرد مي ندازي .ولي من . نمي خواهي بگي که من تورو ياد اون کسي مي ندازم که تو رو توي اون شيشه ي کذايي کرده . اگه بخواهي ،يکروز زندان شيشه ايتو مي شکنم و ميارمت بيرون . ولي. ولي اونوقت مي ميري .آخه بيرون ، توي دنياي ما هوا خيلي سرده .مي دوني سرد چيه؟ گلها تحملشو ندارن . من نمي خوام حصارتو بشکنم که بعدش ببينم که توي دنياي سنگي ما قلبت شکسته شده يا توي اين سرماي قلب آدمها قلب کوچولوي سرخت يخ زده باشه . ولي من مواظبت هستم . من دوستتم .ولي .مي دوني چيه؟ مي ترسم تو معني دوستيو نفهمي . آخه هر چي باشه تو يک گل پارچه اي هستي . يک گل مصنوعي با يک دنياي مصنوعي . تو دوست من هستي؟ يعني قلبت هم پارچه ايه؟ 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, ] [ 15:36 ] [ مهدی ]

سو دییبدیر آنام اولده منه آب کی یوخ                  

                             یو خی اویرتدی اوشاقلیقدا منه خواب کی یوخ

ایلک دفعه کی چورک وردی منه نان دمدی        

                                          ازلیندن منه دوزدانه نمکدان دمدی

آنام اختر دمییبدیر منه اولدوز دییب او                      

                                   سو دوناندا دمییب یخدی بالا بوز دییب او

قار دییب برف دمییب،دست دمییب ال دییب او  

                                   منه هش واخ بیا سویله مییب گل دییب او 

یاخشی خاطرلایرام یازگونی آخشام چاغیلار

                             باخچانین گون چیخانیندا کی ایلیق گون یاییلار

او دئمزدی که بیا شانه زنم بر سر تو  

                                          گر نیایی بزنم شانه سر خواهر تو

گل دییردی دارییم باشیوی ای نازلی بالام

                                گلمه سن گر باجیوین آستاجا زلفون دارارام 

بلی داش یاغسادا گویدن سن اوسان منده بویام    

                                  وارسنین باشقا آنان واردی منیم باشقا آنام 

ئوزومه مخصوص اولان باشقا ائلیم واردی منیم

                             ائلیمه مخصوص اولان باشقا دلیم واردی منیم 

ایسته سن قارداش اولاخ بیر یاشیاخ بیرلیک ائده ک

                            ورسن قول قولا بوندان سورا بیر یولدا گئده ک

اولا اوزگه کولکلرله گرک آخمیاسان

                                      ثانیا وارلیقیما خلقیمه خور باخمیاسان

یوخسا گر زور دییسن ملتیمی خوار ائده سن

 

                             گون گلر صفحه چونر مجبور اولارسان گئده سن


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, ] [ 12:34 ] [ مهدی ]

 


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:, ] [ 18:5 ] [ مهدی ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
درباره وبلاگ
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 14
بازدید کل : 850
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

Alternative content